وصیت نامه ی
شهیدعبدالله هلاکو معروف به پهلوان
بسم الله الرحمن الرحیم
إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِهِ صَفًّا كَأَنَّهُم بُنْيَانٌ مَّرْصُوصٌ ( صف/4 )
خدا آن کسانی را که در راه او مانند سد آ هنین پیکار می کنند، بسیار دوست می دارد.
شهادت کمال انسان است. امام خمینی
سلام و درود بی پایان به رهبر کبیر انقلاب و قلب تپنده ایران امام خمینی.
سلام و درود به شهیدان راه حق و عدالت .
سلام به همه رزمندگانی که در جبهه های حق علیه باطل در سیتیز هستند تا پرچم اسلام را در سراسر جهان برافراشته نمایند .سلام و درود بر شما ملت شهید پرور ایران زمین .
رهبر کبیر ایران امام خمینی فرمود، شما جوانان و دلیر مردان به جبهه بروید تا رزمندگان احساس خستگی نکنند. بنده با شنیدن این سخن از رهبر عزیز خودم، تصمیم گرفتم که به پیر جماران لبیک گفته و به یاری رزمندگان بشتابم. تا این دژخیمان خونخوار جهان را هر چه سریع تر نابود کنیم و حق افراد مظلوم را بستانیم، زیرا همچون سرور عزیزمان امام حسین(علیه السلام) که یکی از اهداف شهادتش همین راه بود و به ما درس[ ایثار و ] شهادت آموخت، باید پیش برویم تا اسلام و انقلاب را به پیروزی نهایی برسانیم.
مکتبم اسلام،
کتابم قرآن،
معلم ام امام حسین
و رهبرم امام خمینی فرمانده کل قو ا است،
از این رو وظیفه خود دانستم راه امام حسین ام، که امام خمینی فرموده است لبیک بگویم،
و بگویم:« حسین جان فریاد "هل من ناصر ینصرنی" را به کربلای سوزان سر دادی، تو را یاوری نبود، اما اینک بنگر که شهیدان ما چه عاشقانه به ندای فرزند برومندت خمینی لبیک گفته و پاسخ مثبت می دهند.
بنده نیز برای پیروزی اسلام تا آخرین نفس و آخرین قطره خون در رگ هایم، فداکاری خواهم نمود و همانند امام حسین که چنین کاری را انجام داد و با خون خود درخت اسلام را آبیاری کرد، من نیز خط و هدف خودم را انتخاب نموده ام و هرگز از هدفم و از مسیر الهی دست بردار نیستم. از خدا می خواهم که گناهان مرا عفو نموده و مرگ را در رختخواب نصیب من نکند و شهادت در راه اسلام را بر من ارزانی دارد و همچون بدن امام حسین، بدن من نیز پاره پاره شود تا در صحرای محشر شرمنده نباشم.»
از همسر عزیزم می خواهم مرا در کوتاهی وظیفه ها مورد بخشش خود قرار دهد و سر پرستی فرزندانم را به عهده گرفته و نگذارد آن ها احساس کاستی کنند، برای آنها علاوه بر مادر بودن پدر هم باشد و همچون زینب خواهر امام حسین(علیه السلام) استقامت ورزد و هیچگونه ناراحت نباشد، زیرا وظیفه همه ماست که باید این مسیر را طی کنیم، پس چه بهتر است در راه خدا باشد. کلیه امور زندگی را به او (همسرم )واگذار می نمایم تا فرزندانم را بزرگ نموده و تحویل جامعه دهد و آنان را برای یاد گیری درس و تعلیم علم تشویق نماید، زیرا امام امت فرمود:"مدرسه سنگر است" و نباید سنگر ها را خالی گذاشت.
فرزندانم را و صیت می کنم که سلاح مرا به زمین نگذارند و مانند جوانان دیگر به جبهه رفته و از اسلام و مملکت خودشان دفاع کنند و نیز از فرا گیری درس کوتاهی ننمایند و این سنگر را نیز حفظ کنند و تا آنجا که توان دارند به تحصیل ادامه دهند.
سلام مرا به رهبر انقلاب برسانید و بگوئید اگر صد ها جان می داشتم همه را در راه اسلام فدا می کردم. از شما مردم می خواهم که هنگام خواندن نماز امام و رزمندگان را دعا کنید. به امید خدا و ان شاء الله پیروزی ازآن ماست.
بدن مرا در گلستان مینودشت کنار مزار شهیدان به خاک بسپارید.
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی حتی کنار مهدی خمینی را نگهدار (الهی آمین)
به امید پیروزی رزمندگان اسلام در جبهه های حق علیه باطل.
روز جمعه ۵ ـ ۱۲ـ ۱۳۶۲ عبدالله هلاکو
شهید عبدالله پهلوان در روز ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ نذر کرده بود که اگر امام خمینی به سلامت از هواپیما فرود آید گاوش را قربانی کند. او وقتی فرود آمدن امام را از رادیو شنید بی معطلی گاو خود را ذبح نمو د و گوشت آن را درمیان مردم تقسیم نمود.
شهید پهلوان به زمان شهادت بیش از چهل سال سن داشت. او هر سال فصل زمستان را به جبهه می رفت.
آن شهید ارجمند وقتی برای هفتمین بار در سال ۱۳۶۵ عازم جبهه بود به او می گویند به خانه برگردد و در اعزام بعدی که یک ماه بعد می باشد به جبهه اعزام شود. آن شهید والا مقام بسیار تلاش می کند که او را به جبهه اعزام کنند ولی موفق نمی شود و ناچارا به خانه برمی گردد.
وقتی برخی دوستان و آشنایانش به او می گفتند تو زیاد جبهه رفته ای دیگر جبهه نرو ، ناراحت می شد و در پاسخ می گفت نباید امام (خمینی) را تنها گذاشت. او به جبهه رفت و پس از ده سال بی خبری و مفقود الاثر بودن خبر شهادتش رسید و پیکر پاکش در میان انبوه جمعیت، در روز جمعه و در ماه رمضان تشیع شد.
گفتم: این سخنوران که بی صدا غنوده اند
وه چه خوب و خواندنی سروده اند
قطعه ای بلیغ و ناب
جاودان سروده ای به رنگ عشق و آفتاب
قطعه ای که هیچ شاعری نگفت
بهترین ترانه ای که گوش آسمان شنفت
جان من نثارشان
آفتاب شعر من هماره سایه سارشان !
گفت ـ با تبسمی به رنگ غم -
" بهترین و برترین سروده زمانه است
شعر ماندگارشان
قطعه بهارشان !
این زمان ، دیده از نگاه و لب ز گفت و گو
بسته اند اگر چه ، باز
بر لب خمو ششان ترانه است
اشک را مجال های و هو مده
گوش کن به چشم خود !
در مسیر بادهای نوحه گر
بی امان به سوی جبهه می وزد
پرچم مزارشان "
این گفت و بغض من شکفت.
.