ابراهیم جان شما چراغ راه زندگی ما هستید چراغی که با رفتن شما به جبهه دیگر هیچ وقت خاموش نمی شود و نور و روشنایی آن تمام جهان را روشن و زیبا نگه می دارد. ...
به گزارش میناب جنوب، زهرا درویشی دانش آموز نوجوان مینابی در نامه ای به شهید ابراهیم خرمی یکی از شهدای مینابی این طور نوشت:
موضوع: نامه ای به شهید ابراهیم خرمی
نام ونام خانوادگی: ابراهیم خرمی
نام پدر: غلام
ولادت: ۵|۴|۱۳۳۶
شهادت: ۱۶|۵|۱۳۶۲
محل شهادت: مهران
سلام “سلامی از سنگر های مهر و دوستی به تو ای ابراهیم.
نمی دانم نامه ام را چگونه شروع کنم که لایق شما باشد. ولی می گویم آنچه را می دانم می گویم وقتی از کوچه ی محله یمان عبور می کنم تابلوئی که عکس و نام تو رابر روی خود حک کرده است را می بینم اشک از چشمانم روان می شود و می گویم ای کاش بودی تا می شنیدم ازت خاطراتت را و کتابی پر از داستان های واقعی را برایمان می نوشتی تا همه از آن لذت می بردند. ولی رفتی و دفتری از خاطراتت را بردی رفتی و غم بازی های کودکانه ات را به دل مادر گذاشتی. آری تو بودی ابراهیم خرمی که وقتی مادر بدن بی سر و دست تو را دید به یاد امام حسین (ع) افتاد.
ابراهیم جان شما چراغ راه زندگی ما هستید چراغی که با رفتن شما به جبهه دیگر هیچ وقت خاموش نمی شود و نور و روشنایی آن تمام جهان را روشن و زیبا نگه می دارد.
می نویسم از سربند یا زهرایت. می نویسم همان سربندی که با بستن اش هزاران دشمن را از خاکمان بیرون کردی. همان سربندی که حال شده چادر ما و هیچ وقت آن را از خود دور نمی کنیم و به آن عشق می ورزیم.
می دونی ابراهیم ما همه به خاطر از خود گذشتگی شما و هزاران شهید دیگر هست که الان داریم با خیالی آسوده درس می خوانیم ولی هیچ وقت خاطرات شهیدانی که از شب های که تا صبح عملیات داشتند وبا همت و صبر ایستادگی کردند را نمی شود فراموش کرد. ابراهیم مادرت می گفت: هر وقت به خانه می آمدی بدنت بوی مهر و دوستی می داد بوی گل یاس لاله میداد.
می خوام به آسمان نگاه کنم تا شاید تو را در لابلای ستاره های پور نور پیدا کنم تا شاید ببینم تورا ابراهیم.
آری ابراهیم ، خاک مهران برایمان مقدس هست خاکی که تو در آن به درجه ی رفیع شهادت رسیدی. بوسه زدن در خاک مهران آرزویم هست. ای کاش هرچه زودتر به آرزویم برسم.
شهید ابراهیم خرمی ! ما مردم شهید پرور نوبند هیچ وقت یادت را فراموش نخواهیم کرد.
آری او ابراهیم بود ، اسماعیل هم نام دیگرش بود ، برایم عجیب است، جوانی رعنا از دیار دومشهر میناب ، ابراهیم خرمی دمشهری زاده متولد پنجم تیر ۱۳۳۶، در روستای دومشهر از توابع شهرستان میناب است.
پدرش غلام، کشاورز بود و مادرش صفیه نام داشت. دوران کودکی اش را در آن روستا سپری کرد و تا پایان دوره ابتدایی درس خواند. بعد از کسب مدرک ابتدایی اش مدتی به شغل کشاورزی روی آورد .
سال ۱۳۵۴ ازدواج کرد و صاحب سه پسر و یک دختر شد. بعد از مدتی برای تامین معاش به بندرعباس و جزایر اطراف و دوبی رفت و آمد می کرد . روحیه ای انقلابی داشت حتی در یکی از شورش هایی که بر ضد حکومت پهلوی شرکت داشت از ناحیه چشم مجروح شده بود ، بهمین خاطر از گذراندن خدمت مقدس سربازی هم معاف گردید.
ابراهیم مدتی در بندرعباس در شرکت شیلات جنوب اشتغال مشغول کار شد ، به دلیل انقلابی بودن و سخنرانی های روشنگرانه اش از شرکت اخراج شد.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران در سپاه پاسداران ثبت نام و انجام وظیفه نمود . دوره های نظامی اش را در بندرعباس و شیراز گذراند. پس از انجام خدمات ارزنده در سپاه حکم محافظت از مسئولین به ایشان داده شد . به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. شانزدهم مرداد ۱۳۶۲، در قلاویزان توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت ترکش خمپاره به سر ، شهد شیرین شهادت را با دل و جان نوشید.
شهید ابراهیم همچون سرور و سالار شهیدان حضرت ابا عبدالله الحسین (ع) سر در بدن نداشت و پیکر بی سرش را طبق وصیت خودش در کنار قدمگاه حضرت امیر المومنین (ع) روستای نوبند تابعه شهرستان زادگاهش به خاک سپردند.
روحش شاد و یادش همواره گرامی باد!
وصیت نامه شهید ابراهیم خرمی
انالله و انا الیه راجعون
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی(عج) خمینی را نگهدار
با سلام و درود فراوان به امام زمان(عج) و نایب برحقش خمینی بت شکن و آرزوی پیروزی برای رزمندگان اسلام و مسلمین و دشمنان انقلاب اسلامی را بدست ما به هلاکت برسان آن هم زیر پرچم رسول اکرم(ص)وامام زمان .
ای امت شهید پرور ایران در این زمان که دشمن بعثی کافر به پشتیبانی جهانخواران شرق وغرب و ایادی داخلی اش به ما تحمیل کرده اند و وظیفه ی شرعی هر مسلمان است که به سوی جبهه ها شتافته و این مزدوران را بر جای خود بنشاند . مزدورانی که در هر نقطه از جهان خصوصا قدس عزیز را به تصرف خود درآورده اند قدسی که اولین قبله گاه مسلمین جهان است ما باید قدس را از چنگ این صهیونیست ها در بیاوریم . البته راه قدس از کربلا می گذرد.
برادران من انقلاب اسلامی خونین ما که خونبهای صدها هزار شهید زنده است هم اکنون امانتی حساس است در دست شما این امانت را شما باید حفظ کنید و حفظ کردن آن فقط با ایثار و وحدت کلمه بین مسلمین است.
پدر و مادرم : شما که زحمت کشیده اید تا مرا به این چنین وهله در زمان رسانده اید تمنا دارم که حلالم کنید و اگر می توانید که باید سعی کنید بر سر مزارم گریه و زاری نکنید که باعث شادی دشمن می شود . قرآن را در بین خود نگهدارید که این امانت پیامبر ماست . از فرزندانم مواظبت کنید و آنها را مسلمانان پیرو خط امام به جامعه تحویل دهید . و جسدم را در محل زادگاهم خاک کنید.
ابراهیم خرمی 25 / 04 / 1362
متنی زیبا در وصف شهید ابراهیم خرمی
بازی های کودکانه اش بود پشت سنگرها قایم میشد و باتفنگ تیر اندازی می کرد
پشت سنگر های مهران صدای نفس های ابراهیم می آید
نفس های که در ذهن مادر لانه کرده مادری که بود دل سوز
او هم همچون کودکان دگر بزرگ شد کودکانی که بودند شاد خرم
اوهم رفت به میدان نبرد به میدانی که دیگر بر نگشت
پشت خاکریزه های مهران جان دادی خاکریزه های که برایمان تربت است
آری تو رفتی و غم بازی های کودکانه ات را به دل مادر گذاشتی
تو رفتی وآرزوی دیدن چشمان ناز ت را به دل مادر گذاشتی
آری ابراهیم خرمی رفت رفت ودیگر هیچ وقت برنگشت
حال مادر دل تنگ می شود دل تنگ صدای نازت می شود
ابراهیم رفت ودریای از مهر محبت را با خود برد دریای که هیچ وقت طوفانی نشد
شعر و گزارش: زهرا درویشی
انتهای پیام/