بخشی از وصیت نامه ی
شهید علی اصغر رضائی
با درود بیکران به رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران "امام خمینی" که با نهضت اش ما را از خواب غفلت بیدار کرد و دوباره به اسلام جان تازه ای داد و اسلام را دوباره زنده کرد و درود بر تمام روحانیت مبارز و پیرو خط امام به خصوص یاران امام که در هر تظاهراتی در جلوی صف های راهپیمایی می ایستند و از جان خود مایه می گذارند تا اسلام زنده نگه داشته شود.
من با صدای هل من ناصرینصرنی حسین زمان که گفت: آیا کسی هست که من و اسلام را یاری کند و ما جوانان ایران به ندای او لبیک گفتیم "بله ما جوانان مسلمان ایرانی هستیم که به هل من ناصر ینصرنی شما لبیک بگوییم "و همین ندای حسین زمان باعث شد که ما به جبهه های جنگ روانه شویم ... وقتی رهبر عزیزمان گفت من هم دوست دارم با شما جوانان به جبهه های جنگ بیایم و من مثل شما جوانان بجنگم و مثل شما شهید شوم و ما هم به امام عزیز می گوییم که ای امام مگر ما جوانان مرده ایم که شما به جبهه ها بیایید و می گوییم ای امام پیام از تو خون از ما و می گوییم ای امام اسلام از این که این جوانان مسلمان و رشیدی را دارد افتخار می کند و شما هم باید افتخار کنید و به خود ببالید.
ای امام به خدا سوگند ما جوانان مسلمان اگر هزاران بار به خون بغلتیم و خداوند دوباره به ما جان دهد باز برای اسلام و قرآن و در راه خدا و راه تو که همان راه خدا و اسلام و انبیا و امامانمان هست علیه کفر جنگ خواهیم کرد تا بار دیگر شهید شویم ولی در بستر نمیریم.
چون این سخن را امام علی فرموده هست: "هزار بار به خون غلتیدن بهتراست در بستر مردن" و ما هم پیرو آن امام همام هستیم.
از والدینم می خواهم که اگر ان شاءالله شهید شدم برایم قطره ای اشک نریزند چون از این اشک ریختن ها دشمن سوء استفاده می کند؛ زیرا کسی که خودش به پیشوار مرگ می رود و خود مرگ را انتخاب می کند که گریه ندارد. گریه را باید برای کسی کرد که مرگ به سراغ او می آید و جان او را می گیرد، گریه را باید برای کسی کرد که از مرگ می ترسد.
من از پدر و مادرم و تمام همسایگان و ملت ایران می خواهم که اگر رفتار ناپسند و ناخوشایندی از من دیده اند مرا ببخشند. من از پدر و مادرم می خواهم که مرا حلال کنند و مرا ببخشند. از والدینم و برادر و خواهرم می خواهم هم چون کوه استوار در برابر مشکلات و هم چون شیر درنده و تیغ برنده در مقابل دشمنان اسلام و دشمنان امام باشند و هیچ وقت امام را تنها نگذارند.
من از امام جمعه شهرمان گرگان می خواهم که هر موقع با امام (خمینی) ملاقات کرد ، سلام من سرباز کوچک را به امام عزیزم برساند. من خیلی دوست داشتم که با امام ملاقات کنم.
امیدوارم پدر و مادرم مرا حلال کنند و امیدوارم که خداوند این خون ناقابل مرا به بزرگی خودش قبول کند.
علی اصغر رضایی
02 / 10 / 1360