شهید رستم علی بابائی
شهید رستم علی بابائی
فرزند سلطان علی در تاریخ 15 / 02 / 1350 در شهر کیانِ شهر کُرد دیده به جهان گشود.
وی تحصیلات مقطع ابتدایی و راهنمایی را با بهترین نمرات گذرانید و در مقطع متوسطه در دبیرستان سید جمال الدین ا سد آبادی شهر کُرد مشغول به تحصیل بود که در مورخ 06 / 01 / 1367 به جبهه اعزام گردید و درتاریخ 28 / 01 / 1367 در منطقه ی فاو مفقود گردید.
زندگی نامه ی
شهید سعید علی بابایی
تاریخ شهادت: 06 / 01 / 1361
محل شهادت: عین خوش
بسم رب الشهداء والصدیقین
إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَىٰ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ ۚ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَيَقْتُلُونَ وَيُقْتَلُونَ ۖ ؛در حقيقت خدا از مؤمنان جان و مالشان را به [بهاى] اينكه بهشت براى آنان باشد خريده است همان كسانى كه در راه خدا مى جنگند و مى كشند و كشته مى شوند.(توبه / 111 )
شهید سعید بابایی در سال 1343 در خانواده ای مذهبی و اصیل در شهر کیانِ شهر کرد به دنیا آمد. وی از همان اوایل زندگی روحی سرشار از عاطفه و گذشت داشت و لذت های زودگذر دنیوی در اراده ی استوار او بی مقدار بود.
در سن هفت سالگی به مدرسه راه یافت با هوش و زکاوت و اخلاق نیکویش در قلب همه نفوذ نمود. در دوره ی راهنمایی نیز این چنین بود و روز به روز قلب اش روشن می شد و با مسائل و عقاید اسلامی آشنا می گشت و بر اساس همین امور در دوران انقلاب با تمام وجود به انقلاب اسلامی کمک می کرد و یک لحظه آرام نگرفت.
این شهید والامقام در دبیرستان هم از نظر اخلاق و فعالیت های سیاسی مذهبی دانش آموز نمونه بود.
وی قبل از اعزام به جبهه در انجمن اسلامی دبیرستان شهید مظلوم دکتر بهشتی شهر کُرد فعالیت داشت. بیش ترین فعالیت او سال های قبل از انقلاب و پیش از شهادتش بود که به همراه دوستانش برخی از شب ها نگهبان می شدند که به جمع آوری اعلامیه ها و شعارهای منحرف و ضد انقلاب و از بین بردن آن ها می پرداختند.
او کم کم از درس و دبیرستان و جامعه و خانه دل برید. آری ، او تصمیم خود را گرفته بود ، دیگر روح بزرگش در کالبد کوچک اش قرار نداشت. او یک دوره ی یک ماهه عملیات و آموزش را در شهر کرد گذارانید و در همین دوره ی کوتاه ، رشادت و شجاعت و استقامت او ، قابل تحسین بود و مورد توجه قرار گرفت.
چند روز قبل از اعزام به جبهه شادی و شوقی در چشمانش دیده می شد اشک شوق در چشمانش دور می زد. مخصوصا ساعت آخر در نماز جمعه بیش تر از همیشه خوشحال به نظر می رسید به طوری در هیجده سال عمرش آنقدر خوشحال دیده نشده بود. از همه خداحافظی کرد و سوار اتوبوس به جبهه رفت تا به دشمنان ثابت کند پیروان دین مبین اسلام چگونه شجاعت از خود نشان می دهد.