قاصدک جنوب خدا حافظ
صدائی ازدور می شنوم ، صدائی عاشقانه و در عین حال حزین ، چاوشی که می خواند :" هرکه دارد هوس کرب وبلا بسم الله هر که دارد به سرش شور و نوا بسم الله "...
جمعیت با صدای بلند داد می کشد یاحسین. باز هم صدا می آید صدای چاوشی مثل صدای کشدار همان پیرمردی که در دوران کودکی ام سر راه زائران امام رضا (ع) می خواند و باز صدای شلیک توپ می شنوم مثل همان که از تلویزیون موقع سال تحویل پخش می کردند، زیر لب می گویم " حول حالنا الی احسن الحال " صدای تانک می آید صدای شلیک گلوله های مداوم ، که نمی دانی اصلا از کجا شلیک می شوند و صدای مهربانی که با هیجان داد میزند سرت را بدزد عراقیا ، پاتک ، پاتک ،بوی دود ، بوی باروت ، بوی سوختگی ، بوی خون ، همه ی این ها را می شناسم ، جائی دیده ام ، این صحنه را کجا زیسته ام خدایا؟
گلوله ای دیگر ، صدای دویدن ، بعد صدای افتادن ، نه ناله ای و نه آهی. مردی بر زمین می افتد. صدای بال فرشتگان می آید، مردی زمینی عروج می کند،آسمانی می شود ، باز انفجار و تکانی دیگر.
بر گر فته از کتاب " قاصدک جنوب خدا حافظ "
نویسنده: کبری حاجی مراد خانی
در بخش یادداشت ناشر می خوانیم: اثر حاضر به قلم بانوی ارجمندی نگاشته شده که همسر رزمنده ای والا مقام است که سلامتی خود را با موج موشک های دشمن در معرکه ی جنگ ازدست داده و پس از سال ها تحمل دردها و رنج ها به فوز عظیم شهادت نائل آمده است.