21 از 23
شهدای هری کنده (21)
وصیت نامه ی شهید سید ربیع میرنیا
«وَ لا تَحسَبَنَّ الذينَ قُتِلوا فِي سَبيلِ الله أَمواتاً بَل أحياءٌ عِندَ رَبِهِم يُرزَقُونَ ؛ مپنداريد آنانكه در راه خدا كشته شدهاند مردهاند، بلكه از زندگانند و در نزد خدا روزي ميخورند.» «قرآن مجيد»
با نام خدا و با ياد اولياء و انبيائش
و سلام بر رهبر كبير انقلاب اسلامي،
سلام بر حافظان انقلابش، رزمندگان دلير اسلام
و سلام بر ارواح شهدا و شهيدان زنده و معلولين جنگ و انقلاب.
اينجانب سيد ربيع ميرنياء هري كندهاي،
فرزند ميرصالح ، متولد 1340،
به وحدانيت الله و رسالت محمد«صلياللهعليهوالهوسلم»
و امامت علي«عليهالسلام»
و يازده فرزندش«عليهمالسلام» شهادت ميدهم.
از آن جا كه مرگ از يقة پيراهن به آدم نزديكتر است، هر انسان معتقد به معاد و رستاخيز بايد خود را براي رفتن به ديار آخرت آماده كند.
من هم با نوشتن وصيت نامه، آماده ی شهادت ميباشم و وصيام، پدرم و قيم فرزندانم، برادرانم ميباشند.
پدر و مادر و هم شهريان عزيز!
چرا به جبهه آمدم؟ آخر به قول معروف آبم كم بود، نانم كم بود.
بدانيد كه من بدون اجبار و با اختيار خودم به جبهه آمدم و تمام مشكلات را به جان خريدم.
اميد آن است كه در آخرت از سپاه حضرت محمد«صلياللهعليهوالهوسلم» باشم.
خواستم بگويم كه ما شيعه ی علي و حسين ايم.
چه شيرين و دل نشين است پيش زن و فرزند و پدر و مادر بودن و در ديار خود زيستن،
اما بر شيعه ی علي ننگ است در خانه بنشيند و دينش، قرآنش و وطن اش در معرض تجاوز كفار قرار گيرد.
به خود ميگويم مگر امام حسين«عليهالسلام» با داشتن ياران اندك نميدانست شهيد ميشود؟
جوان 18 سالهاش، كودك 6 ماههاش كشته و زنان، فرزندان و خواهرش به اسيري ميروند؟
چرا با مظهر كفر صلح نكرد؟ به جبهه آمدنم را در اين چراها بجوييد.
در سال 61 هجري وقتي كه ياران اباعبدالله«عليهالسلام» به شهادت رسيدند امام خطاب به تــــــــاريخ ميفرمايد: « هَل مِن- ناصرٍ يَنصُرني » آيا كسي هست مرا ياري كند. اين گفتة امام خطاب به لشكريان يزيد نبود بلكه به من و تو و شما بود كه مرا ياري كنيد.
نگذاريد خون شهيدان كربلا به هدر رود. اسلام خون مي خواهد.
وصيت پيامبر«صلياللهعليهوالهوسلم» خون ميخواهد. آن جا كه ميفرمايد: من دو چيز در بين شما امت اسلامي به يادگار ميگذارم قرآن (كتاب الله) و عترت نبوي.»
بله ، هنوز پيكر مبارك رسول اكرم«صلياللهعليهوالهوسلم» غسل داده نشده بود كه هياهويي در سقيفه بلند شد.
توطئهاي كه به خلع برادر، وزير، وصي و جانشين پيامبر انجاميد.
چه بي وفا بودند كه وصيت پيامبــــر«صلياللهعليهوالهوسلم» را ناديده گرفتند.
آتشـــــها برافروخته شد.
جنـــــگ ها به پا شد. خون ها ريخته شد. صفين، نهروان، كربلا و…
در كربلا امام حسين«عليهالسلام» فقط و فقط براي حفظ وصاياي پيامبر«صلياللهعليهوالهوسلم» ايستاد و امروز فرزندش امام خميني، پرچمدار خونين كربلاست و با بانگ هل من ناصرش ـ هر كس ميتواند به جبهه برود ـ ما را ميخواند.
آنان كه در دهه ی محرم بر سر و سينه ميزنند و با خود ميگويند كه نبودم در كنار امام حسين«عليه السلام» كه دماري از يزيد ويزيديان در بياورم، امروز راه باز است.
وقتي كه امام حسين«عليهالسلام» به كربلا رسيد، شب هنگام چراغ را خاموش كرد و فرمود: هر كس عشق به زن، فرزند، منزل نو، ماشين نو و زندگي مرفه او بر عشق به لقاءالله ميچربد، آزاد است. آنان كه مشكلات زندگي و شغلي را بهانه م يكنند، آزادند. امروز هم آزادند آنان كه، دم از اسلام و انقلاب مي زنند و هنوز نميدانند جبهه در كدام سمت كشور است و فقط به دنبال پست و مقام و زندگي مرفهند، در ديانت خود هنوز اندر خم يك كوچهاند.
و شما اي مردم!
اسلام به شما و خون شما احتياج دارد، پس راهتان را همچون رانندهاي كه بر سر دوراهي رسيد، انتخاب كنيد.
مسير الله، حق است و مسير شيطان، باطل؛
و بقول مرحوم شريعتي: « آنان كه رفتند، كار حسيني كردند و آنان كه ماندند، بايد كار زينبي كنند وگرنه يزيديند.» كار زينب افشاء باطل بود. كار زينب تبليغ به حق بود. پس اگر نمي توانيد بجنگيد بايد زينبي باشيد.
محل دفنم گلزار شهداي هري كنده باشد و به بازماندگانم توصيه ميكنم كه هر وقت كدورت كشته شدنم رنجشان مي دهد، به ياد حسين شهيد«عليهالسلام» گريه كنند.
پس براي من در مجالس و در جمع مردم گريه نكنيد، زيرا هميشه اين احتمال ـ وجود- دارد كه يك ضد انقلاب با گرية شما بخندد. هم چون كوه استوار باشيد.
من هدفم اين نيست كه شهيد شوم، ولي اگر شهيد شدم بسي مايه ی افتخار است، زيرا شهادت آرزوي مردان مومن و مَنِ سر و پا تقصير ميباشد.
بالاخره انسان بايد به سوي خدا برود.
جواني در يك سانحة اتومبيل كشته ميشود و داغ بر دل پدر و مادر ميگذارد.
پيرمردي در بستر بيماري ميميرد.
چه عالي است كه انسان در جهت حفظ آبروي خود و دين و ناموسش كشته شود و در چنين حالتي است شهيد است و شهيد هميشه شاهد است.
خون حسين«عليهالسلام» مي جوشد و انقلابي به بار ميآورد.
اما سفارش به پدر اين است كه ؛
اولاً حلالم كنيد
و ثانياً از خداوند ميخواهم كه به شما صبر عطا بفرمايد.
از اين كه نتوانستم براي شما فرزند خوبي باشم مرا ببخشيد، زيرا من اكبرت شدم كه در كربلا به قربانگاه رفتم تا اسلام زنده بماند.
و تو اي مادرم!
شيرت را حلالم كن و سر بالا نگهدار كه مادر شهيد هستي.
دو يادگارم را به تو و همسرم ميسپارم. باشد كه به خوبي تربيت شوند.
مبادا زير بار زور بروند.
مبادا احساس حقارت كنند.
مبادا احساس يتيمي كنند.
هميشه بايد سر بالا نگهدارند و مفتخر باشند كه فرزند شهيدند.
مبادا در درس خواندن غفلت كنند.
مبادا در تقوي غفلت كنند.
مبادا پسرم هادي، حفظ آبروي پدر را فراموش كند
و دخترم هدي، علاوه بر اين ها از حجاب اسلامي غفلت كند.
مادرم!
ميدانم با چه رنجي بزرگم كردهايد.
ولي اي عزيزان! هر وقت غم از دست دادن فرزند رنجتان ميدهد به ياد شهداي كربلا باشيد.
به ياد حسيــن«عليهالسلام» و أمّ ليلا باشيد كه علي اكبرشان را در راه خـدا از دست دادند.
خداوند به شما صبر عنايت فرمايد.
اما برادران و خواهران!
ميدانم غم از دست دادن برادر كمر انسان را ميشكند، اما چه كنم كه قرباني راه خداييم.
امام حسين«عليهالسلام» نيز عباس«عليهالسلام» را از دست داد.
شما را به صبر، ادامه ی راه خودم، جنگ، جهاد و تقوي دعوت ميكنم و به خواهرانم، حجاب كامل اسلامي را توصيه ميكنم.
از همة فاميلان، دوستان و آشنايان تقاضا دارم كه مرا مورد عفوشان قرار دهند.
سخني با همكاران و دانشآموزان عزيز:
برادران و خواهران!
انسان خطاكار است و خطا هم بخشودني.
پس اگر از جانب من برخورد بد با شما شد بايد به بزرگيتان مرا ببخشيد.
پيامبر اكرم«صلياللهعليهوالهوسلم» ميفرمايد:« اولين قطرة خوني كه از شهيد ريخته ميشود تمام گناهانش پاك ميشود، مگر حقالناس.» فقط بدهكاري ما، حقالله نيست بلكه حقالناس هم هست. يعني اگر شما مرا عفو كنيد خيالم از بابت حقالناس راحت است.
و شما همكاران!
فقط براي رضاي خدا كار كنيد كه(در آن صورت) اجرتان با خداست.
و دانشآموزان عزيز!
اي اميدهاي آينده ی اسلام و مملكت!
شما را به درس خواندن و تربيت نيكو پند ميدهم, باشد كه به دل بنشيند.
بدانيد كه تا زماني كه ظلم هست، مبارزه هست و تا مبارزه است، شهادت هم هست. پس براي رفع ظلم و ستم به پيش، تا پيروزي نهايي.
و اما اي همسرم!
از اين كه مُكدّرت(ناراحت) كردهام و بعضي اوقات برخورد تندي با شما داشتهام بايد مرا ببخشيد.
دست بچهها را به دست تو سپردم،
باشد كه زينبگونه كار كني كه بچهها احساس يتيمي نكنند.
هم برايشان مادر باش و هم پدر.
در تربيت آن ها كوشا باش.
خداوند به شما صبر عطا فرمايد
و از اين كه همسر شهيدي، سر بالا نگهدار و بدان افتخار كن.
اما فرزندانم هادی و هدی ؛
اميدهاي آينده ی من!
بدانيد كه من در راه خدا كشته شدم، پس راه مرا ادامه دهيد.
به حبلالله چنگ بزنيد.
در كارها و درس كوشا باشيد،
چرا كه شما فرزند شهيد هستيد.
هيچ وقت خود را يتيم نناميد كه پدرتان زنده و در نزد خداست.
ديگر عرضي نيست. به اميد پيروزي هر چه زودتر رزمندگان اسلام و زيارت كربلا.
ديدار در قيامت .
وَ السلامُ علي مَنِ إتَّبع الهُدي
كنار رود بهمنشير
كوچك همه ی شما
سيد ربيع ميرنياء هريكندهاى
30/09/1365
.